هنرمندی كه همه تلخی ها را شیرین روایت می كند
آنچه از حمید جبلی نمی دانید بعلاوه عكس
به گزارش علی جون چاره ای نیست حمید جبلی، جشن تولد دوست ندارد. خوشش نمی آید كسی غافلگیرش كند و برایش مهمانی تولدی ترتیب بدهد ولی به هر حال روز ۹ مهر ماه سالروز تولد اوست و ۶۲ سالگی خویش را در روزگاری كرونایی آغاز می كند؛ تولدی كه البته آخرین تولد وی در قرن حاضر است.
ما هم در ایسنا به عقیده او احترام می گذاریم و به جای یادداشت تولد یا گپ و گفت های مرسوم این چنینی، به بخشی از فعالیت هایش که کمتر به آن پرداخته شده و بیشتر مورد علاقه اوست، نگاهی می اندازیم.
حمید جبلی چه کاره است؟
واقعیتش این است که پاسخ دادن به این پرسش چندان ساده نیست چون هنرمند مورد نظر ما که همچنان کودکی ۶۲ ساله است، هنوز تصمیم نگرفته وقتی بزرگ شد، چه کاره شود و مسئله بعدی اینجاست که او بزرگ نمی شود!
این هنرمند شیرین و مصاحبه گریز، هم بازیگر است، هم کارگردان، هم صداپیشه است، هم عکاس، هم نقاش، هم مجسه ساز است و هم استاد دانشگاه و البته نویسنده. شاید بهترین توصیف این باشد که او کودکی کنجکاو است که به هر گوشه ای سرکی می کشد و به هر تجربه ای دست می زند تا بخشی از این جهان اعجاب انگیز را کشف کند.
ولی ما در این نوشتار نمی خواهیم از نمایشگاه های نقاشی او که با نام «کابوس های شیرین» برپا شد حرفی بزنیم، خیال هم نداریم درباره دو فیلمش «پسر مریم» و «خواب سفید» چیزی بگوییم یا مثلا فعالیت هایش را در زمینه عکاسی مرور نماییم و به گذشته برگردیم و عکاسی های وی را در گروه تئاتر«بازی» که آتیلا پسیانی آنرا تاسیس کرده بود، بررسی نماییم یا مثلا از نمایشگاه عکس «ماسوله ۶۷» یا دیگر نمایشگاه عکسش در کانادا، صحبتی به میان بیاوریم، نمی خواهیم خاطرات «محله برو بیا» و یا «محله بهداشت» را زنده نماییم که در سال های جنگ، به زندگی کودکان آن دوره، رنگ شادی بخشید، ما بیشتر در خلوت او سرک می کشیم، خلوتی که در آن می نویسد چون حمید جبلی نویسنده خوبی هم هست؛ فیلمنامه می نویسد، داستان می نویسد، نمایشنامه بلند و نمایشنامه کوتاه و شاید چیزهای دیگری که ما نمی دانیم ولی خب خیلی خوش ندارد نوشته هایش را منتشر کند، می نویسد چون نوشتن برای نویسنده، فرآیندی است چاره ناپذیر.
دروغ مصلحتی محمد ژیان و ماجرای «دوستان بامحبت»
اما از میان نوشته هایش، گاهی بعضی را به انتشار می سپارد؛ مثل نمایشنامه «دوستان با محبت» که به چاپ چندم هم رسیده است. نمایشنامه ای که فرایند نوشته شدنش، داستان بامزه ای دارد. ما هم به جای هر مطلب دیگری، در این نوشتار، کمی درباره این نمایشنامه صحبت می نماییم.
ماجرا به مهاجرت رضا ژیان بر می گردد، هنرمند تئاتر، سینما و تلویزیون و یکی از دوستان حمید جبلی. این هنرمند دهه شصت مهاجرت کرد اما این مهاجرت، چندان هم ساده نبود و رضا ژیان با وجود فعالیتهایی که در آمریکا داشت، بی قرار سرزمین مادری بود تا اینکه برادرش محمد ژیان، دیگر هنرمند، دروغ مصلحتی عجیبی گفت با این مضمون که حمید جبلی، دردی لاعلاج دارد و با این ترفند، برادر خویش را به ایران کشاند.
رضا ژیان در همان روزهای آغازین ورودش، نوار ویدیویی به حمید جبلی داد؛ فیلمی از نمایش «پسران آفتاب» نوشته نیل سایمون و از او خواست تا متن را آداپته و ایرانی کند. اما حمید جبلی نمی خواست فیلم را ببیند تا تحت تأثیر آن قرار بگیرد. ازاین رو از ژیان خواست تا در حد یک صفحه، ماجرای آنرا تعریف کند.
از ماجرا که آگاه شد، تازه تحقیق و گفتگوها آغاز شد. تصمیم گرفت درباره بازیگران فراموش شده تئاتر لاله زار بنویسد. سراغ مرتضی احمدی، حمید قنبری، حمیده خیرآبادی، نعمت الله گرجی و... رفت. ساعت ها در کافه نادری با آنان گفتگو و حتی کوچکترین تغییرات این کافه را بررسی کرد و خلاصه نمایشنامه را نوشت.
معلوم بود که رضا ژیان دلش می خواست حمید جبلی و اکبر عبدی نقش دو بازیگر لاله زاری را بازی کنند، طنزی تلخ و در عین حال شیرین. لیلی رشیدی هم دعوت شد و خلاصه نمایش در مجموعه تئاتر شهر روی صحنه رفت و با استقبال تماشاگران رو به رو شد.
تمام هنرمندانی که در دهه بیست و سی در تئاترهای لاله زار کار کرده بودند، با دیدن این نمایش به گریه می افتادند و مدام از جبلی می پرسیدند از کجا این چیزها را می دانستی اما او حواسش به همه ریزه کاری ها هست. او خوب می دانست در مورد این گونه شخصیت ها نکات متفاوتی وجود دارد. مثلا احساس بعضی از آنها که در گذشته آدم هایی مشهور و مهم بوده اند، سال ها بعد وقتی دیگر اصلا مهم نبودند، با کسی که هیچگاه مهم نبوده و الان هم مهم نیست، خیلی متفاوت می باشد.
جبلی اما چندان در فکر انتشار این نمایشنامه نبود ولی با اصرار محمد ژیان، نمایشنامه را به ناشر سپرد و چاپ اول این نمایشنامه از جانب انتشارات "پریان" منتشر و روز تولد رضا ژیان ۲۰ شهریور ماه سال ۱۳۹۵ در تالار اصلی مجموعه تئاتر شهر رونمایی گردید.
اگر نمایشنامه نیل سایمون را نخوانده باشید، به زحمت می توانید حدس بزنید که «دوستان با محبت» نگاهی به آن متن داشته است، همه چیز این نمایش ایرانی شده؛ شخصیت ها، مناسبات، مکان ها و وقایع تاریخی تئاتر و حتی بلوف زدن های دو شخصیت اصلی.
آقای محبت و آقای مقدم، دو بازیگر از نسل قدیمی بازیگران لاله زار هستند که حالا دیگر فراموش شده اند، پس از سال ها، دختر یکی از دوستان مشترک شان که به دنبال رد پایی از پدر خویش است، با این دو بازیگر قرار ملاقات می گذارد تا از میان سخنان آنان، قدری بهتر پدر خویش را که کارگردانی بزرگ بوده، بشناسد. این دختر جوان که لیلی رشیدی نقش او را بازی می کرد، پس از نخستین دیدار با دوستان قدیمی پدرش به این فکر می افتد که نمایشنامه قدیمی پدر خویش را با نام «دوستان با محبت» با بازی مقدم و سعادت بعنوان رساله دانشگاهی خود اجرا نماید و این اول گرفتاری این دختر جوان با شخصیت های لجباز و دوست داشتنی داستان است.
شیطنت ها، بگو مگوها و رجز خوانی های دو بازیگر کهنه کار شروع می شود و ماجراهای بامزه ای را رقم می زند. دو بازیگری که روزگاری برای خودشان برو و بیایی داشته اند و حالا تنها رها شده اند و دست آخر هم از خانه سالمندان سردر می آورند و برای ساکنان آنجا نمایش اجرا می کنند.
اجازه بدهید بیشتر از این ماجرا را لو ندهیم و لطف خواندن این نمایشنامه را از بین نبریم.
یادآوری های قشنگ حمید جبلی برای روزگار کرونا
بگذریم، به هر حال فردا روز تولد حمید جبلی است، هنرمندی که همیشه شاد و سرحال نیست و قرار هم نیست هر زمان با او هم کلام شدید، حتما قهقهه بزنید اما او می تواند ساعت ها درباره طبیعت با شما صحبت کند و چشم تان را به چیزهایی بگشاید که در زندگی عادی، خیلی آسان از کنارش می گذرید. او به شما یاد می دهد ما انسان ها هم بخشی از این زندگی هستیم، جزیی از کلی بزرگ تر و محور جهان هستی نیستیم.
این روزها که فکر همه ما آنقدر درگیر روزمرگی و کرونا و مسایل اقتصادی می باشد، طبیعتا گذر فصل ها برای مان کمرنگ شده و شاید بد نباشد اینجا بخشی از صحبت های جبلی را در یکی از اندک گفتگوهایش مرور کنیم: «ما مدام فکر می نماییم محور جهان هستیم! یعنی این چون من هستم این خوب یا بد است و بدون من، مهم نیست فلان چیز باشد یا نه. وقتی در طبیعت هستی، احساس می کنی من جزیی از این طبیعت هستم. همانطور که رودخانه خشک می شود و برگ درخت می ریزد، حشره می میرد و... من هم روزی آمده ام و روزی هم خواهم رفت. مهم این است که همه با هم همزمان شده ایم که داریم یکدیگر را می بینیم و این همزمانی هیچگاه تکرار نمی گردد. وقتی نسیمی می آید و بید مجنون آنگونه حرکت می کند و کلاغ ها صداکنان از سمت دیگری می روند و آدم فکر می کند من چقدر خوشبختم که در چنین لحظه ای وجود دارم و از دیدن آن لذت می برم! »
بله درست است او امکان دارد لحظاتی فکر شما را درگیر کند، ولی مهم این است که حتما از معاشرت با این هنرمند لذت خواهید برد، چون هنرِ بزرگ حمید جبلی این است که تلخ ترین بخش های زندگی را هم شیرین روایت می کند.
تصاویر پیوست خبر به اجرای نمایش "دوستان با محبت" مربوط است.
این مطلب را می پسندید؟
(1)
(0)
تازه ترین مطالب مرتبط
نظرات بینندگان در مورد این مطلب سایت علی جون